- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر مصائب غروب عاشورا و شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
تنها به روی خاک مانده، سر نمانده چیزی به غیر از خاک و خاکستر نمانده جسم جوانان بنی هاشم به خاک است لشکـر نمـانـده، سـاقی لـشکـر نمانده بـا احــتـسـاب آتـش خـیـمــه یـقــیـنـاً چـیزی بـرای دفـن از اکـبـر نـمـانده زیبـاتـرین پـروانه در گـودال مـانـده پـروانـهای که در تن او پـر نـمـانـده مـادر کـنار پیـکـرش روضه گـرفـته نـایی برای گـریـهاش دیـگـر نمـانـده تـقـصیر قـلب سـنگ نـیـزهدارهـا شد حـالا کـنـار او اگـر خـواهـر نمـانـده آقا رسـیـد و دیـد از نـزدیک انـگـار انگـشت آقـا نیست، انگـشـتر نمـانده! گـفـتـند با گـریه که آقا جز حـصیری چیزی برای دفـن این بیسـر نمـانده پـیـچـیـد پـیـکـر را مـیـان بــوریــا و فـرمود آقا: چـیزی از پـیکـر نمـانـده با احـتـساب ضـربههـای آخـر شـمـر حتما دگر چیزی از این حنجر نمانده
: امتیاز
|
ذکر مصائب غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
قطعه قطعه شد تمامِ پیکـرت با تیغها مانده رویِ خاک جسمِ اطهرت با تیغها تا که بوسیدم گلویت را به خود گفتم چرا بد بریده شد سرت از پیکرت با تیغها با غضب گویا فرو کردند نیزه در تنت ماندهام با این تنِ غم پرورت با تیغها بـیـنِ گـودالِ بـلا افـتادهای بیسایـبان چارهای اصلأ ندارد خواهرت با تیغها نیزهها را از تنت بیرون کشیده تک به تک نـا نـدارد دستهایِ مـادرت با تـیغها یـادم آمـد از جـفـایِ بـدترِ شـمشـیرها اربـاً اربا شد تـمـامِ اکـبرت با تـیـغها یا که آمد خاطرم از علقمه، جانانِ من از بهـم پـاشـیـدنِ آب آورت با تـیـغها
: امتیاز
|
ذکر مصائب غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
هزار و نهصد و پنجاه زخم روی تنش چقدر نیزه شکـسـته نشـسـته بر بدنش نیاز نیست بگـوئـیم دیگر از غـسـلش نیاز نیست بگـوئـیـم دیگـر از کـفـنش بـسـاط گـریـۀ مـا مـیشـود فـراهـم با خیالِ روضۀ سنگین زیرو رو شدنش به پایِ دشمن دین رفت کفشهای امام به دستِ دشمن دین رفت خاتم یَمنـش غلامِ شمر سرش را به روی نیزه گذاشت رها شدهست ولی روی خاکها بدنش هنوز نغمۀ هَل مِن مُعـین او بر پاست به گوش عاشق دلداده میرسد سخنش
: امتیاز
|
ذکر مصائب عصر عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
این بغض و کینه از طمع سکّه و زر است یا زخمهای کهنه صفین و خیبر است؟ بـاور نـمـیکـنـم کـه نـوشـتـنـد راویـان زینب میان لشکر بیگانه مضطر است ماهش خسوف کرده در آنسوی نخلها ماهی که چشم خورده و در خون شناور است پـاشـیـده دانـه دانـه تـسـبـیـح بر زمـین هر جا نگـاه میکند اعضای اکبر است مانـدم چگونه خـیره به گـودال میشود آن خواهری که دار و ندارش برادر است مردی غـریب مـانـده، بـمـاند ادامـهاش کمتر سخن بگویم از این لحظه بهتر است دستور میرسد که «عـلیکـن بالـفـرار» تنهـا تلاش اهل حرم حفظ معجـر است عطـر گـلاب کرب و بلا را فرا گرفت بیـچـارهایم اگر سُـم اسبان معـطر است خون گریه کرد سنگ، ولی هیچکس ندید چـشم عـقـیـله عرب از ماجرا تر است هـمـواره بـوتـراب بـنـازد به دخـتـرش کوهی که در صلابت خود حیرت آور است کـوتـاه میکـنـم سـخـنـم را که شـأن او از درک کـائنات و خلایق فـراتر است شاعر عجیب نیست که حیران کربلاست با چند واژه در پی توصیف محشر است
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
شب است و دشت، هیاهوی مبهمی دارد ستارهسوخـتهای، صحبت از غمی دارد شب است و بر لب شطّ فرات، زمزمهایست به پای نخـل که گـیـسوی درهـمی دارد شب است و ماه به هر خیمهای که مینگرد نـشـسـتـه مـادری و بـزم مـاتــمـی دارد شب است و دشت، به خون خفته؛ خیمه سوخته به وسـعـت ابـدیّـت، جـهـان غـمی دارد شب است و سنگ صبوری به ناله میگوید کـجـاست دُرّ یـتـیـمی که هـمدمی دارد؟ شب است و دختر معـصـوم سیدالشهـدا برای نـوحـهگـری، فـرصت کـمی دارد شب است و سایۀ اهریـمنی شـتاب آلـود رَود به سوی سلـیـمان که خـاتـمی دارد شب است و داغِ جگرسوزِ سینۀ مظلوم ز اشـک فـاطـمـه، امّـیـد مـرهـمی دارد شب است و این همه غم، در عوالم ملکوت خـدا گـواست، پیـمـبر چه عـالـمی دارد شب است و ماتم اصغر گرفته است، رباب ز گــاهــوارۀ او، چـشــم بــرنــمـیدارد شب است و قـافـلهسالار شاهدان شهـید به دست، مشعل و بر دوش، پرچمی دارد شب است و بر سر سجّادهای پُر از اخلاص بـلـنـد قـامت عـصـمـت، قد خـمـی دارد شب است و زینبِ دور از حسین میداند نفـس کـشـیـدنِ بیاو، چه مـاتـمـی دارد
: امتیاز
|
ترسیم وقایع شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
با اینکه تـشـنهاند ولی از غـم حـسـین دیگر به شام ظهر عطش حرف آب نیست دلـسـوز مـردهای حـرم بـود زیـنب و زین پس دلی به غصه زینب کباب نیست مردان به روی نی همه دیدند پایِ نی پایی برای قـامت زینب رکـاب نیست هر کودکی به سـرخیِ این تـازیـانهها فهمیده است نام عـمو هم ثـواب نیست ای حرمله به خستگیِ ظهر خود بخواب دیگر صدای گـریهٔ طفـل رباب نیست حالا که آب از سر اصغر گذشته است گـفـتـنـد آب آمـده دیگـر سـراب نیست ای کاش خواهرش نرود کاخ اگر که رفت بیند که پیش رأس عزیزش شراب نیست
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
اولـیـن شـام جـدائـیسـت خـدا میدانـد داغ هـا نـا متـنـهاهـیست خـدا میدانـد کـس نـدانـد بجـز از حـیّ تعـالی آنشب حال هـاشان چه حـالیست خـدا میداند واژه بی معنی و مفهوم در این داغ عظیم کس نداند که چه داغیست خدا میداند یک طرف کعب نی و تشنگی و زخم گران یک طرف داغ جـداییست خدا میداند یک طرف خیمه نیم سوخته شد مأواشان پیش روشان قتلگاهیست ... خدا میداند گرچه از داغ همه پاره جگـر، پژمرده حالشـان حـال خـداییست خـدا میداند مـادری نـغـمۀ لالایی دلـبـنـدش داشـت جای شیرخوار چه خالیست خدا میداند جـگـر اهل سـما پاره شد از این نغـمه وای من این چه نواییست خدا میداند بـاز مشغـول نـوازش شـده و میبـوسد روی طـفلی که خـیالیست خدا میداند نیست گهواره ولی روی دو دستش خواباند شیـر خـواری که الهیست خدا میداند لب فـرو بند چه دانی چه گـذشته سائل عرش در آه و فغانیست ... خدا میداند
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت رقیه در غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
از خـاک عـطـر نـم نـم بـاران بلند شد از جای خود به شوق فـراوان بلند شد یک مشت آب هـدیه برای رباب بُرد کم کم صدای خـنـدۀ طـفـلان بـلـند شد بابا رسید و بوسه به دستان او گذاشت این خواب دختریست که یک آن بلند شد و دیـد خـیـمههـا هـمه آتـشـفـشـان شده فـریـاد زد به سـمت بـیـابـان بـلـند شد از پشت خارها که به آنـسو نگـاه کرد خـورشـید سربـرهـنه پـریشان بلند شد باور نکرد و بغض خودش را به باد داد این شد که دست مـرد نگهـبان بلند شد شب بود؛ آیه آیه زمین خورد والضحی از نی صـدای حـضرت قـرآن بلند شد دخـتر گـرفـته بود دلش را که ناگهـان از خـانههای کـوفه بـوی نـان بـلند شد وارد شـدنـد خـسـته و شـلاق کـافـری از جـا به احـتـرام یـتـیـمـان بـلـنـد شـد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
ز خوناب جگر، دریا کنم چشمتر خود را مگر پیدا کنم در این یَم خون، گوهر خود را برم تا یادگار از این گل پرپر شده با خود سزد از خون او رنگین کنم موی سر خود را برادر! ای ز دور خردسالی همدم زینب چرا تنها سفر کردی، نبردی خواهر خود را زمین از اهرمن پُر، ای سلیمان به خون خفته در این صحرا کجا گم کردهای انگشتر خود را از آن ترسم که زیر تازیانه جان دهد از کف به جان مادرت زهرا، رها کن دختر خود را چگونه طاقت آوردم که دیدم بر گلوی تو نشان زخم تیغ و بوسههای مادر خود را جـداییّ من و تو، بـند از بنـدم جـدا کرده چگونه از تو بـردارم نگـاه آخر خود را دو زخمت مانده؛ آن یک برکمر این بر جگر، آری که دیدی داغ عبّاس و علیّ اکبر خود را صدای غربتت پُر کرد عالم را در آن ساعت که کردی دفن، پشت خیمه جسم اصغر خود را
: امتیاز
|
ترسیم وقایع شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
شرار و زلـزله بر عـرش داور افتاده به فرش شورش وغوغای محشر افتاده محـیـط کـربـبـلا پُر شدهست از صیاد ز تـیر حـرمـله هـرسو کـبـوتر افـتاده به هرطرف که نظر میکنی گلی خونین چو گـوهریست که از دیـدۀ تر افتاده به یک طرف تن قاسم فتاده بر صحرا به یک طرف تن صدچاک اکبر افتاده دودست برسر خود زد چو زینب از غم دید به روی خاک دو دست بـرادر افـتاده کـنـار عـلـقـمـه سـقـای کـربلا میدیـد به روی آب روان عکس اصغر افتاده به موج خیز ستم، کشتی هدایت و عشق مـیان لُـجـهای از خـون شـناور افـتاده صفای گلشن سرسبز باغ فردوس است گـل هـمـیـشه بـهـاری که پـرپر افتاده سزاست گرکه جهان خاک غم به سرریزد که سرفـرازتـرین سرو بیسر افـتـاده ز نـالههای غـمانگـیـز عـترت یاسـین شـرار غـم بـه وجـود پـیـمـبـر افـتـاده شـمـیم فاطمه آید مگر ز خاک حسین کـه بـاز زیـنـب او یـاد مــادر افـتــاده گه اسـیـری دخـت عـلی وفـائی گـفت طـنـاب ظلـم به بـازوی حـیـدر افـتاده
: امتیاز
|
ترسیم وقایع عصر روز عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
خـزانِ غـم به صفـای بهـار افـتـاده نهـیب شعـله به آن لاله زار افـتـاده و در مقابل شهـزادهها و اهل حـرم گذار نـیـزه به چـشمان یـار افـتـاده شنیدهای که غریبانه با لب عطشان میان مـقـتـل خـون بیقـرار افـتـاده چقدر چشم حرامی پس از بریدن سر به قـد و قـامت آن بـا وقـار افـتـاده تنی به زیر سُم اسبها لگد کوب و سری به غارت یک نیـزهدار افتاده غریب و بیکفن و تشنه و سراسر زخم به روی خـاک، تن شهـریار افـتاده خوش آن تنی که شود شرحه شرحه در ره او خوش آن سری که به پای نگار افتاده
: امتیاز
|
ترسیم وقایع عصر روز عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
خـاک زمـانـه بر سر سـیـنـهزن حـسین خون مثل چشمه بود روان از تن حسین لب تشنه ماند و آه که سیراب گشته بود حتی در آن زمان فـرس دشـمن حـسین نفرین به پست بـودن دنیا و قـصرهاش چون غیر ریگ داغ نشد مسکن حسین از بس که نیزهها به تنـش گیر داده بود چون گل ورق ورق شده پیراهن حسین تا که سرش نشست نوک نی، همان زمان افـتاد خـواهـرش به روی دامن حـسـین خورشید رنگ خون شد و دنیا به خود دگر یک روز خوش ندید پس از کشتن حسین
: امتیاز
|
ترسیم مصائب غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
روی نیزه چه پریشان شده خورشید خدا رحم کند دختری حنجر خونین تو را دید خدا رحم کند روی دستان پدر رفت که سیـراب شود ناگهان مادری از واقعه پرسید خدا رحم کند صورت مـاه به پیـشـانی خـاک افـتاد و عطر یاس آن طرف علقمه پیچید خدا رحم کند مـادری گـوشۀ گـودال صدا زد پـسـرم! شمر بر سینۀ تو حرمله خندید خدا رحم کند کاش از خیمه نبیند که ز هر سوی سپاه تیر بر پیکر بیجان تو بارید خدا رحم کند اسب تو آمد و با خـود خـبرت را آورد خیمهها سوخت دل فاطمه لرزید خدا رحم کند عـرش خم شد نفـس اهـل حـرم بـند آمد خواهر از چشمۀ رگهای تو بوسید خدا رحم کند خیمهآتش زدن و خار مغـیـلان به کنار به خدا دخترک از حرمله ترسید خدا رحم کند آن قـدر کـنج خـرابه دل ما را سـوزانـد روی نیزه پدرش آمد و فهمید خدا رحم کند مـجـلـس بـزم یـزیـد و لـب قــرآنـی تـو خیزران بر لب و دندان تو کوبید خدا رحم کند حضرت ساقی عطشان! به وفایت سوگند نشود کودکی از مشک تو نومید خدا رحم کند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
سایۀ رأس تو تا بـر سرم ای یار افتاد آسمان از غم تو بر سرم ای یار افتاد لشکر کـوفه ببین بر غم من میخندند گل افـسردۀ تو بین دو صد خار افـتاد تا که هجده سر ببریده به نی دیدم من یـادم از عـمـر کـمِ مـادر بـیـمار افـتاد کوفیان رأس تو را بر سر نیزه بستند ولی ازغصه دگر، قلب من از کار افتاد از تو ای یار چه پنهان که دو چشمم تار است هیچ دانی که چو روزم، به شب تار افتاد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
صد هزاران روضه داری بیشتر سرّ مگو حق در آغوش تو گریان و تو در آغوش او سجدهای با صورت از زین کردهای در قتلگاه هم تیمم کردهای با خاک هم با خون وضو خون اصغر را کشیدی روی صورت بارها آیۀ تطهـیر را تفـسیـر کردی مـو به مو کل ذرّات فـلک حـیرت زده محـو توأند تو میان قـتـلگه با ذات خود در گـفـتگو بسکه مستی کردهای در عین وحدت با خدا تا قیامت عالم از دست تو میگیرد سبو چشمهای زینبت را کاش میبستی حسین قبل از اینکه او شود با پیکر تو روبرو ساربان با یازده انگشت رفت از کربلا این هم از تأویل خونین حسین از تنفـقو
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
اشکی مرا به شامِ مصیبت نمانـده است چشمی تو را در این شبِ غربت نمانده است ما را بـبـخـش زنـده اگر مـانـدهایـم بـاز گرچه نفَس گرفته و طاقـت نمانده است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
یا اخا شام غـریـبان تو، حـالم زار است اینهمه کودک و، تنها چه کنم، دشوار است در نـبـود تـو و عــبـاس، حــرم آل الـلـه دست بـسته شـده راهی سر بـازار است
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت رباب در شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
باز در خلـوت خود شام غـریبان دارد چـشمهایش خـبر از بـارش باران دارد بیخود از خود شده و نادعلی علی سر داده مثل هـاجر به خـدا سر به بیـابان دارد شیر در سیـنۀ زخـمی رباب آمده است او که از بعـد عـلی حال پـریشان دارد لای لایش همۀ کـرب و بلا را پُـر کرد لای لایـش خـبـر از داغ فـراوان دارد لب به هم میزد و جانش همگی بر لب بود بعد از این تا دم مرگ ناله و افغان دارد
: امتیاز
|
ارسال سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام به کوفه ( خروج اهل بیت از کربلا)
میبرد شب روی دستانش سر خورشید را در فـلق جا میگذارد پیکـر خورشید را یک بیابان زخم در راهست و با خود میکشد روی خارستانی از غم دختر خورشید را کـاروان خـستهای بر شانههایش میبرد بـار سنـگـیـن قـیـام بـاور خـورشـیـد را سنگهای جهـل کوفه کی تحـمل میکند؟ روی بـام نی طلـوع دیگر خـورشید را حـلـقۀ زنجـیـرهـاشان هـم ندارد قـدرتی تا ببـنـدد دست اعجـاز آور خورشید را شام از یادش نخواهد بُرد حتی لحظهای تیغ رعدآسای لحن خـواهر خورشید را
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب در غروب روز عاشورا
مـادری گـفت بُـنیَّ؛ غـزلی ریخـت بهم و ردیف " سر " اولاد علی ریخت بهم خواهـری که قـد و بـالای بـرادرهـایش هـمۀ دلخـوشیاش بود، ولی ریخت بهم نیـزهای آمـد و پهـلوی اذان گـوی حـرم وسط جلـوۀ " خیر العـملی " ریخت بهم زهر این حادثه آنقـدر مذاقـش تلخ است طعم شیرینی " احلی عسلی " ریخت بهم حنجری کوچک و آنجا که عرب تیر انداخت بار معـنایی ضرب الـمثـلی ریخـت بهم بـدنی ریخت بهـم، پیـرهـنی ریخت بهم مادری گفـت "بُنـیَّ" غــزلی ریخت بهم
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
امشب به آسمان حـرم یک ستاره نیست جز صبر بر بنات علی راه چاره نیست دیشب عـلـی اکـبـر اذان گـفت در حـرم امـشـب مـؤذّن نـبـوی در مـنـاره نیست دیشب رقـیه در بر اربـاب نـشـسته بود امشب به گوش نازک او گوشواره نیست دیشب کـشـید بر سر قـاسم سـریه دست امشب یتـیم خـویش ببـیـند دوباره نیست دیشب به خـیـمه بود ابوالفـضل پاسـدار امشب نگـاهـبان حـرم آن سواره نیست دیشب ز شیر خواره خجل بود مادرش امشب علی کجاست که در گاهواره نیست دیشب رباب شیر ز فرط عطش نداشت امشب که شیر هست چرا شیرخواره نیست داغی گـذاشت تـیـر فـلـک بر دل رباب در سینه مخفی است غمش آشکاره نیست گـویـد به فـکـر آب نـباش اصـغـرم بـیا این ما و این فرات کسی در کناره نیست زینب کنار خـیـمۀ سوزان نشـسته است در منظرش به جز بدن پاره پاره نیست مانده به گوش صوت حسینش که رفت و گفت در راه عشق حاجت هیچ استخاره نیست زهـرا عزا به منزل خـولی گرفته است بهـر شهـید بهـتر از این یـادواره نیست در زیر تشت رأس حـسین خاک بر سرم کردم اشـارهای مگـر اهل اشـاره نیست مـرغـان کـربلا به شهـیـدان گـریـسـتـند بس کن "کلامیا"دلت از سنگ خاره نیست
: امتیاز
|